تعداد بازديد :  
تاريخ : شنبه 27 مهر 1390

غم دنیا

زنون حكيم

 

زنون حكیم ، مردى را بر ساحل دریا، اندوهگین دید كه بر دنیا غم مى خورد. حكیم ، او را گفت : بر دنیا غم مخور! اگر در نهایت توانگرى ، در كشتى بودى و كشتیت در دریا شكسته بود، و در حال غرق بودى ، آیا نهایت آرزوى تو، آن نبود، كه نجات یابى و همه ثروت را از دست بدهى ؟

 گفت : اگر بر دنیا فرمانروایى داشتى و همه پیرامونیانت قصد كشتن ترا داشتند، آیا آرزوى تو نجات یافتن از دست آنان نبود؟ حتى به بهاى از دست رفتن هر آن چه دارى ؟

 گفت : بلى ! گفت : تو اكنون همان توانگرى و اینك همان پادشاه ! مرد به سخن او آرام شد.

 


برچسب‌ها: غم دنیا, لطايف , حكايت زيبا , لطيفه , متن زيبا , به باد تو , وبلاگ به ياد تو ,

ارسال توسط مدير
آخرين مطالب
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 26 صفحه بعد